آدرس لینک دانلود کتاب روزه.درمورد روزه.تحقیق و برسی روزه
تفسیر آیات احکام:
وقل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن ويحفظن فروجهن ولا يبدين زينتهن إلا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن ولا يبدين زينتهن إلا لبعولتهن أو آبائهن أو آباء بعولتهن أو أبنائهن أو أبناء بعولتهن أو إخوانهن أو بني إخوانهن أو بني أخواتهن أو نسائهن أو ما ملكت أيمانهن أو التابعين غير أولي الإربة من الرجال أو الطفل الذين لم يظهروا على عورات النساء ولا يضربن بأرجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن وتوبوا إلى الله جميعا أيه المؤمنون لعلكم تفلحون (31)
بقوله تعالى : { وإذا سألتموهن متاعا فاسألوهن من ورآء حجاب } [ الأحزاب : 53 ] فإن الآية صريحة في عدم جواز النظر . والآية وإن كانت قد نزلت في أزواج النبي صلى الله عليه وسلم فإن الحكم يتناول غيرهن بطريق القياس عليهن ، والعلة هي أن المرأة كلها عورة .
وأما المعقول : فهو أن المرأة لا يجوز النظر إليها خشية الفتنة ، والفتنة في الوجه تكون أعظم من الفتنة بالقدم والشعر والساق .
فإذا كانت حرمة النظر إلى الشعر والساق بالاتفاق فحرمة النظر إلى الوجه تكون من باب أولى باعتبار أنه أصل الجمال ، ومصدر الفتنة
...روزی کاغذی یافت بر آنجا نوشته«بسم الله الرحمن الرحیم» عطری خرید و آن کاغذ را معطر کرد و به تعظیم،آن کاغذ را در خانه نهاد.بزرگی،آن شب به خواب دید که گفتند: بشر را بگویید:"نام ما را خوشبو کردی ما هم نام تو را خوشبو کردیم و نام ما را بزرگ داشتی ما هم نام تو را بزرگ داشتیم؛نام ما را پاکیزه ساختی ما هم نام تو را پاک ساختیم؛پس به عزتم سوگند که یقیناً نام تو را در دنیا و آخرت نیکو گردانم. تذکرة الاولیا
چند قلاده خرس وحشی به خاطر سرما از جنگل های کوهستان به دشت مهاجرت کرده بودند و روزها برای یافتن غذا به مزارع حومه دهکده شیوانا حمله می کردند.اهالی دهکده دور هم جمع شدند و گروه های شکار تشکیل دادند تا خرسها را فراری دهند و یا شکار کنند.تعدادی از خرسها اسیر اهالی شدند و بقیه آنها به سمت جنگلشان گریختند.وقتی خرسها به اندازه کافی از دهکده دور شدند شیوانا به شکارچیان گفت:
مرد جوانی که میخواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت.استاد خردمند گفت:تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهدپولی بده. تا دوازده ماه هر کسی به جوان حمله میکرد جوان به او پولی میداد.آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بیاموزد.
استاد گفت:به شهر برو و برایم غذا بخر.
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی ازکوچه ا ی می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است .
به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟
عارفی را دیدند مشعلی و جام آبی در دست،پرسیدند:کجا می روی ؟ گفت: میروم با آتش بهشت را بسوزانم و با آب جهنم را خاموش کنم ،تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند،نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم
روزی سه عارف بزرگ ،
حسن بصری ، مالک دینار و شفیق بلخی
به دیدن رابعه عدویه که بیمار بود رفتند .
حسن بصری گفت :
هیچکس در عشق خود نسبت به خداوند صادق نیست ...
مگر اینکه ضربه های خدای خود را با شکیبایی تحمل کند .
آورده اند که روزى یکى از بزرگان به سفر حج مى رفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت…چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد.عبد الجبار براى تفرج و سیاحت ، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید.زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى
افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت…!
ظهر یکی از روزهای رمضان بود، حسین بن منصور حلاج همیشه برای جزامیها غذا میبرد و آن روز هم داشت از خرابهای که بیماران جزامی آنجا زندگی میکردند میگذشت.
جزامی ها داشتند ناهار میخوردند، ناهار که چه، تهماندهی غذاهای دیگران و چیزهایی که در آشغالها پیدا کرده بودند و چند تکه نان.
کاوه قاسمی دهگلان