loading...
جوانان دهگلان
مدیرسایت بازدید : 119 دوشنبه 04 آذر 1392 نظرات (0)

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. » 

مدیرسایت بازدید : 42 دوشنبه 04 آذر 1392 نظرات (0)

در دهکده ای دور،مردی بود که به همراه دو پسرش چاه حفر می کرد و بابت این کار دستمزد می گرفت.زمانی لازم شد که در مدرسه ی دهکده چاهی حفر کنند.از مرد چاه کن و پسرانش برای این کار دعوت شد تا در ازای 10 سکه،چاه مدرسه را حفر کنند.آنها شروع به کار کردند و طبق عادت همیشگی خود-بی اعتنا به حال و هوای مدرسه-با صدای بلند شعر می خواندند و با هم شوخی می کردند؛اما این مسئله برای بعضی از اهالی مدرسه خوشایند نبود.وقتی که حفر چاه با موفقیت به پایان رسید،چند نفر از شاگردان که در این مدت از سرو صدای چاه کن ها ناراحت بودند،فهرستی بلند بالا از اشتباهات و خطاهای رفتاری چاه کن ها تهیه کردند و آن را به عنوان فهرست کارهای  نادرست چاه کن به معلم دادند،تا براساس آن مزد کارشان را کم یا حتی ندهد.

مدیرسایت بازدید : 31 دوشنبه 04 آذر 1392 نظرات (0)

زاهدی گوید:

جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد . اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت:تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن .
 
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم  چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

مدیرسایت بازدید : 114 دوشنبه 04 آذر 1392 نظرات (0)

زاهدی با تعدادی از شاگردانش با کاروانی همراه بودند.در کاروان آنها،مردی ثروتمند-اما بی ادب- بود که همراه افرادش،برای بقیه ی مسافران دردسر درست می کرد.سفر ادامه داشت تا اینکه به دوراهیی رسیدند؛یکی از راه ها از داخل جنگل عبور می کرد و آن دیگری به سمت کوهستان می رفت.در میان دو راهی،پیرمردی با ریش سفید،همراه فرزندش مشغول فروش آب و غذا به مسافران بود و بالای سرش روی پوستینی،این نوشته به چشم می خورد:

مدیرسایت بازدید : 116 دوشنبه 04 آذر 1392 نظرات (0)

مردی تاجر در حیاط  قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت.


اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد؛تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ، رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم ؛مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود...!

مدیرسایت بازدید : 34 دوشنبه 04 آذر 1392 نظرات (0)

 کاروان مانند قطاری کند رو در حرکت بود.شب شد و آفتاب نهان.همه در کنار شترهایشان اتراق کرده بودند و استراحت می کردند. در میان این کاروان چهره برجسته تاریخ«محمد غزالی» به چشم می خورد. در این میان فقط او مشغول کار بود؛نویسندگی.فغانی در انتهای کاروان سر بر داد؛دزدها بهکاروان حمله کردند و از هر صاحب شتری چیزی می خواستند؛تا رسیدند به محمد.

-چه داری؟

-غیر از این کاغذها هیچی!

مدیرسایت بازدید : 124 دوشنبه 04 آذر 1392 نظرات (0)

مرد جوانی پدر پیرش مریض شد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت  نفس های آخرش را می کشید. رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و فرار از دردسر روی خود را به سمت دیگری می چرخاندند و بی اعتنا به پیرمرد نالان راه خود را می گرفتند و می رفتند. شیوانا از آن جاده عبور می کرد. 

تعداد صفحات : 19

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    بیشتر موضوعات ومطالب وب در چه مورد باشد
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 131
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 21
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 48
  • باردید دیروز : 15
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 128
  • بازدید ماه : 339
  • بازدید سال : 1,343
  • بازدید کلی : 10,967
  • کدهای اختصاصی